محل تبلیغات شما



شاید بتوانم دل خود را بفریبم

پنهان کنم اندوه تو را گوشه جیبم

هابیلم و از خوشه خشمت نه گریزم

قابیلی و مهلت ندهی خوردن سیبم

سرگشته ی عشقم که به فتوای رقیبی

یک عمر سکوتست و جنونست رقیبم

یک عمر جدا ماندن و صد عمر گذشتن

اینست همان نسخه که دادست طبیبم

یاغی شوم و پای؛ از عشقت برهانم

از غیرت قابیل، چه گشتست نصیبم؟

لیلی نه در این خانه، نه در شهر نمانده.

. زانروست که در پیرهنم نیز، غریبم

از دام، برون آمده ام تیر بینداز!

بی میل تو مایوس؛ از افتادن سیبم!

 

شعر و طراحی: راشین گوهرشاهی

#غزل

#کتاب_راع

@ketabera


.




 

 

عاشق شدن دلیل نمی خواهد؛

مثل خیال شهر، پریشانم

خاطر اگرچه شعر تر انگیزد

من چون سرای سوخته ویرانم!

من آن درخت خشکم و وامانده،

در یک کویر بی سر و سامانم

نه سایه سار خشک و خنک دارم

نه آن اجاق گوشه ی ایوانم!

با اینهمه چو عطر تو برخیزد

سر دارم از هوای تو پر گردم

همچون دوتار ناب عطایی فر

سرشار از نوا و طرب گردم

آی عشق؛ ای تهاجم بی چنگیز

بار دگر مرا به اسارت بر!

باری سرم هوای جنون دارد؛

این روزها هوای تو را دارم؛

من آن کویر تشنه ی بارانم!

شعر و طراحی:

راشین گوهرشاهی

ketabera@


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها